ساعت ۳ شب است. همین چند دقیقه پیش استوریهای ف و میم را دیدهام که یکدیگر را بعد از دو ماه دیدهاند و به هم چسبیدهاند و دست این یکی روی بازوی آن یکی است و ماسکهایشان روی چانه است و دارند میخندند. غمگین شدهام. به امیرمهدی که مشغول حرف زدن باهاش بودم گفتهام من غمگینم. و توضیح دادهام چرا و یک ویدیو مسیج در حال گریه براش فرستادهام. امیرمهدی نگرانم شده و هی میگوید گریه نکن. مسخره بازی درمیآورد. دلداری میدهد. و زندگی با خوشبختی بینقصی میگذشت
دستهاتو به من بده
یاعلی گفتیم و...؟:)
یکی ,روی ,امیرمهدی ,حال ,براش ,فرستادهام ,است و ,توضیح دادهام ,و توضیح ,غمگینم و ,دادهام چرا
درباره این سایت